فضا: جلسه شب شعر
آدمهاى نمایش:
مدیر جلسه ،
شركت كننده 1 ،
شركت كننده 2 ،
شركت كننده 3،
دوست 1 ،
دوست 2
مدیر جلسه و شركت كننده اول در صحنه نشسته اند. مدیر جلسه چند برگه از كیفش بیرون می آورد و به آن ها نگاه میكند. شركت كننده 1 كاملا بیكار به چهره مدیر خیره شده است. مدیر جلسه گه گاهى نگاهش به چهره شركت كننده 1 می افتد كه با دقت به او خیره شده، و باز حواسش را پرت میكند.
ش1: كسى نمیاد؟
مدیر جلسه: این بار سومه دارین اینو میپرسین، خیلى عجله دارین!؟
ش 1: نه اصلا
مدیر جلسه دوباره مشغول مطالعه برگه ها میشود. مجددا متوجه نگاه تند شركت كننده 1 میشود.
ش 1: تو فراخوان زده بودین ساعت 10، الان ده و ده دقیقه ست. ساعت من خرابه؟
مدیر جلسه: تو ایران همیشه همه دیر میكنن
/سكوت/
شركت كننده 1 به صندلی ها و در و دیوار نگاه میكند. بطور واضح نشان میدهد كه بیكار است.
مدیر جلسه بلند میشود و به سمت بیرون میرود.
ش 1: تموم شد؟
مدیر جلسه: چى؟
ش 1: جلسه نقد شعر؟
مدیر جلسه : نه هنوز شروع نشده كه!
ش 1: پس دارین كجا میرین؟
مدیر جلسه: دو دقیقه میرم و برمیگردم، اگه اجازه بدین!
ش 1: این خیلى بده كه تو ایران همیشه دیر همه میكنن
مدیر جلسه: میدونین كه من مقصر نیستم، من تو فراخوان زدم ساعت 10
ش 1: من از آدماى خوش قول خوشم میاد، خوش قولى شخصیت آدمو میرسونه، از بلیط هم بیشتر
مدیر جلسه: منم همینطور /به سمت بیرون میرود/
ش 1: گفتین كجا میرین؟!
مدیر جلسه: ببخشین من یه دسشویی برم و برگردم! اگه اجازه بدین!!!
ش 1: مگه شاعرا هم دسسشویی می ... آره دیگه، هیچى...موفق باشین، سلام برسونین
مدیر جلسه خارج میشود. بعد از چند لحظه دو دوست (دوست 1 و دوست 2) وارد میشوند و در حتال صحبت مینشینند.
ش 1: شما ایرانی هستین؟
دوست 1: مگه اقاى ایرانى هم قراره بیان؟
ش1 /فكر میكند/: نه آقاى ایرانى دیرتر میاد
دوست یك و دو در گوش هم صحبت میكنند.
دوست 1: ببخشین شما آقاى ایرانى رو از جا میشناسین؟
ش 1: من ایشونو نمیشناسم! ... فقط میدونم دیرتر میان...بذارین برم مدیر جلسه رو صدا كنم.
دوست 1: مگه كجان؟
ش 1/حول میشود/: چیز...رفتن جایى،الان كارشون تموم میشه میا...البته كار كه نه،همین نزدیكان بالاخره...
/دوست 1 و 2 با هم صحبت میكنند. اما ش 1 همچنان درگیر است كه چگونه توضیح دهد/
ش 1: ببخشین میشه نگم؟
دوست 1 : چیو؟
ش 1: كه كجان
دوست 1: كی؟
ش 1 : مدیر جلسه دیگه
دوست 1 : مگه چیزى شده متوجه نمیشم!
ش1: نه، ولى چیز ... اصلا الان میرم صداشون میكنم. /خارج میشود/
دوست 2: پاشو بریم الان آقاى ایرانى میاد
دوست 1: آخه آقاى ایرانى رو چه به شعر!
دوست 2: مگه ندیدى این دیونه چى میگفت!
دوست 1 راست میگى مشكوك بود....بزن بریم
دوست 2: همش تقصیر توئه چرا قبول كردى برى كارشو انجام بدى /بلند میشود/
دوست 2: نمیشد كه بگم نمیگیرم/بلند میشود و میروند/
در حالى كه هیچكس در صجنه نیست شركت كننده 2 وارد میشود.یك گوشه مینشیند. مدیر جلسه وارد میشود. سلام میكنند.
مدیر جلسه: لطفا خودتونو معرفی كنین.
ش 2: من كوچیك شمام! اومدم شاگردى كنم و چیز یاد بگیرم... خدابیامرزه سید محمود قانع رو اون اوایل كهكتاباى شعرش هنوز زیاد فروش نداشت یه جلساتى با هم میذاشتیم دو كلوم كه درباره شعر و ادبیات شنیدم واسش میگفتم گه گاهى هم ...
مدیر جلسه: سید محمود قانع؟!! میشناختیدش؟
ش 2: بله! تو جلسات شعر آقا مهدی میدیدمش
مدیر: آقا مهدى؟
ش 2: اخوان ثالث...بله
مدیر: شما تو جلسات شعر مهدی اخوان ثالث بودین!!!؟؟
شركت كننده 3وارد میشود.
ش 3/در حال ورود/: الا یا ایها الساقى ادُر كآسا و ناوُلها * كه عشق آسان نمود آخر، ولى افتاد مشكلها .... سلام علیكم
مدیر جلسه سعی میكند عصبانیت خود را بابت شعر اشتباه ش 3 كنترل كند. ش 3 مینشیند.
ش 3: درود بر اهالى هنر... درود....گفتم با بیتى از حافظ وارد شم تا ...
مدیر جلسه/عصبانى/: از حافظ؟! من همچین بیتى با این شكل از حضرت حافظ نشنیدم!
ش 2: جدى؟ شما حافظ نمیخونین...شاعر خوبیه
مدیر جلسه: خب اگه اجازه بدین جلسه رو با همین تعداد كم شروع كنیم تا بقیه هم بیان و اضافه بـ... /در باز میشود، ش 1 سرك از لای در سرك میكشد/
ش 1: ببخشین دسشویی اینجا هم نیست؟/چشمش به مدیر جلسه و شركت كننده ها مى افتد/، وارد میشود/ اِ! اینجا جلسه ست!؟ آقاى مدیر من از كی دارم دنبال شما میگردم صداتون كنم بیاین اینجا!
مدیر /رو به ش 2 با هیجان/:ببخشید شما گفتید تو جلسات شعر اخوان ثالث بودین؟!
ش 2: تعجب كردین؟
مدیر : راستش بله، آخه ...
ش 1: جلسه شروع شده؟ دو نفر اینجا بودن رفتن؟
مدیر: من خبر ندارم كیا رو میگین؟
ش 1: من بهشون نگفتم شما كجا رفته بودین،اونا هم خیلی كنجكاو شدن ولی باز من هیچی نگفتم! ...یعنی بخاطر چی رفتن!؟
ش 2: مگه جناب مدیر كجا رفته بودن؟؟
ش 2:/حول میشود/ كى؟ هیچ جا... یعنى جاى مهمى نرفته بودن، مگه چیه! مگه شما خودتون ...
مدیر: میشه بس كنید!
ش 1 ببخشین
مدیر جلسه: بسم الله الرحمن الرحیم. جلسه رو با ی مقدمه شروع میكنم. از دیرباز، تاریخ هنر و انسانیت، سواد و ادراك مردم در قالب شعر و قدرت سخنورى دلنشین گنجانده شده عواطف ، احساسات و فطریات ضمیر ناخودآگاه انسان روح طراوت رو از درون ابیات و چینش زیباى كلمات دئر محتوایى شیرین و قالبى وزین به شل اشعار مستشار، و نظم مربوط ... است!
در روحیات انسان همواره ذوقى به تراوش مفاهیم مستدرك و ...
ش 1/در گوش مدیر/: عذر میخوام جسارتا دستاتونو شستین؟
مدیر /مثلا نشنیده/: در روحیات انسان همواره ذوقى به تراوش مفاهیم مستدرك و .../فكر میكند/...است! .... خب امیدوارم كه همانطور كه انتظار هست صرفا شعراى خودتونو بخونین و حتما قواعد و نظم شعر رو هم به جا خواهید اورد كه نیازی به تذكر من نباشه... متشكرم.
اگه موافق باشین اول با ش 1 شروع میكنیم.
ش 1: اول من شعرمو بخونم؟
مدیر: بله بفرمایید لطفا.
ش 1: چشم.../كاغذى بیرون مى آورد./ ... آه! /ش 3: به به!/ آه این چاله ى عشق از كجا میگذرد؟! /ش 3: به به ! به به !/
مدیر: ببخشین شعرتونو قطع میكنم، "چاله ى عشق از كجا میگذرد؟" چاله از كجا میگذرد!!؟
ش 1: آقاى مدیر به تراوشات ذهنى شاعر گیر ندین، شاعر آزاده هر طور خواست حرفشو بزنه
مدیر جلسه: بله...بفرمایید/حرص میخورد/
ش 1: آه این چاله عشق از كجا میگذرد! از بیابان فرات؟ یا شتابانِ اراك؟ /ش 3: به به ! به به !/ یا كدامین نفس از شهر صفا میگذرد؟ آه از باد صبا میگذرد! آه از باد صبا...پشت خورشید فلك، ته گلدسته ی ابر، بندِ آویز سراى چشم آرام من است. /ش 3: به به !/
مدیر/عصبانى/: عذر میخوام، بند آویز سرای چشم آرام من ، كلمات قشنگیه، ولى لطف كنید مفهومشو بگید؟ /ش 3: به به ! به به !/
ش1: آقاى مدیر هیچوقت از یك شاعر نمیپرسن منظورت چیه كه! هر كسى میتونه یه برداشتى داشته باشه
مدیر/حرص میخورد/: بله بفرمایید
ش 1آن زمان كز گوشَت، قطره باران بارید، آن صداى نفس گرم فلك پشت غبار پیدا بود... آه!این چاله ى عشق از كجا میگذرد! /ش 3: به به ! به به !/
همه كف میزنند.
مدیر: متشكرم، ولى پیشنهاد میكنم در اشعارتون یه حرفى براى گفتن داشته باشید، ...
ش 1 آقاى مدیر شما از كجا میدونین نداشتم؟!... هر كسی میتونه یه برداشتی داشته باشه! /زمزمه میكند:/تقصیر منه كه خودمو كنترل میكنم نمیگم كجا رفته بودین
مدیر بله بله! ببخشید، /ر به ش 2/ خب شما بفرمایید.
ش 2: بله، حتما در خدمتتون هستم. /صدایش را آماده میكند و با اشارات دست میخواند/:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نكنیم *** جامه ى كس سیه و دَلَق خود اُرزُق نكنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم *** سُر حق با ورق شعبده ملق نزنیم
مدیر جلسه/بسیار عصبانی میشود و سعی میكند خود را كنترل كند/: یا حضرت حافظ!من غلط كردم!
ش 2: شما كه گفتین شعراى خافظو نمیخونین؟!... اینو كه نخوندین؟ دیروز از خودم سرودم /متوجه چهره ى غضبناك مدیر میشود/...پریروز... چند روز پیش... ه/همچنان مدیر عصبانی است/... چند سال پیش با كمك حافظ با هم سرودیم!
مدیر/رو به ش 3/: خیلى عذر میخوام واقعا ... این جلسه در شان شما نیست، شما در جلسات استاد اخوان ثالث حاضر بودین، حالا اینجا! با این شعرا! ...واقعا شرمنده م
ش 3 اتفاقا اشعار مستفیذى بود
مدیر: بله ... جسارتا شما یكى از اشعارتون رو بخونید كه جو عوض بشه.
ش 3: من شعرام دست اخوان ثالث جا مونده نیاوردم...
مدیر: بله؟!!!
[ برچسب:نمايشنامه,فيلمنامه,تئاتر,تياتر,بازيگري,نمايشنامه طنز,نمايشنامه كوتاه, ] [ ] [ raha ]
[